معنی بی ثمر

لغت نامه دهخدا

ثمر

ثمر. [ث َ م ِ] (ع ص) بسیار: مال ثمر؛ مالی بسیار.

ثمر. [ث َ] (ع مص) میوه آوردن درخت. || پخته شدن میوه. رسیدن میوه. || ثمر مردی، بسیار مال شدن او. || ثمر غنم را؛ گرد کردن برای گوسفندان درختان را (منتهی الارب).

ثمر. [ث َ] (اِخ) وادی است در بادیه.

ثمر. [ث َ م ِ] (ع اِ) ج ِ ثَمَر.

ثمر. [ث ُ م ُ] (ع اِ) جج ِ ثَمر. (اقرب الموارد).

ثمر. [ث َ م َ] (اِخ) دهی است به یمن.

ثمر. [ث َ م َ] (ع اِ) آنچه بحاصل آرد نبات و شجر از خوشه و میوه ومانند آن. بر. بار. میوه. فاکهه. حاصل:
دانش ثمر درخت دین است
برشو بدرخت مصطفائی.
ناصرخسرو.
بهر خدمت هر که بر بندد کمر
از درخت معرفت یابد ثمر.
عطار.
از باغ نشاط تو بروید گل رامش
وز شاخ مراد تو برآید ثمر فتح.
|| حاصل. نتیجه. نفع. سود. فایده:
خراب کردن بتخانه خردکار نبود
بدانچه کرده بیابد ملک ثواب و ثمر.
فرخی.
و رجوع به تمتع شود.
|| کناره ٔ زبان. || گره ها و بندهای تازیانه. || اثر. || انواع مال و زر و فرزند. (از منتخب و غیاث اللغه). ج، ثِمار و ثَمِر. جج، اَثمار، اَثمُر، ثُمُر. (اقرب الموارد).

حل جدول

بی ثمر

بی حاصل

هدر


ثمر

میوه، نتیجه

فارسی به انگلیسی

بی‌ ثمر

Abortive, Futile, Ineffectual, Infertile, Unfruitful, Vain

فارسی به عربی

بی ثمر

فاشل، قاحل، نحیف


ثمر

فاکهه

فارسی به آلمانی

بی ثمر

Abtreibend [adjective]


ثمر

Frucht (f), Obst (n)

فرهنگ معین

ثمر

میوه، بار، حاصل، نتیجه. [خوانش: (ثَ مَ) [ع.] (اِ.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

ثمر

بار، بر، ثمار، سود، فایده، میوه، حاصل، نتیجه

نام های ایرانی

ثمر

دخترانه، ثمره

فرهنگ فارسی هوشیار

ثمر

میوه آوردن درخت

فرهنگ عمید

ثمر

بار درخت، میوه، بر،

معادل ابجد

بی ثمر

752

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری